آرمینآرمین، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

وروجک مامان و بابا

بهار 93

1393/6/25 12:30
نویسنده : مامانی
410 بازدید
اشتراک گذاری

       اوایل اردیبهشت ماه بود حس میکردم دارم چاق میشم  این  در حالی بود که سه ماه بود دیگه باشگاه نمی رفتم  به فکر ورزش و رژیم بودم که به توصیه دوستان و فامیل رفتم  تست  بارداری و....خلاصه  فهمیدم که خدا تورو  گذاشته تو دلم... محبتدرست دهم اردیبهشت ماه بود،حال عجیبی داشتم حس مبهمی که تجربه نکرده بودم  تو اولین بهار زندگی مشترکمان خدا تو همون روزهای اول عید بزرگترین و با شکوهترین  نعمت خودشو به ماهدیه کرده بود  و خبرش تو اردیبهشت  دل و جونمو روشن کرد  بابا جونت اولین کسی بود که خبردار شد ... 

    بابات ازبس خوشحال بود که خودش تو راه برگشت از آزمایشگاه به مامانم زنگ زد و مژدگانی گرفت ، فامیل و دوستان از شنیدن این خبر خوشحال شدند و تبریک گفتند دایی عباست ( بابای آرین) هم بعد شنیدن با شیرینی اومد خونه مون و صمیمانه تبریک گفت...

    سه روز بعد به توصیه خانم دکتر شبنم محمد حسینی رفتیم سونوگرافی تا وضعیتمون کاملاً مشخص شود، دکتر شاکر هم در جواب سونوگرافی نوشت ضربان قلبت 142 بار در دقیقه می زنه و  اندازه ات در حدود 8 هفته می باشد  یعنی اندازه یک مروارید کوچولو هستی خدای من  باور نکردنی بود با این ظرافت قلب مهربانت در تپش بود  بابات با خواندن جواب سونو  با شور و شعف همه اش می گفت قلب بچه ام داره می زنه...

niniweblog.com

   تو  نازنین داشتی آروم آروم  بزرگ میشدی ولی حال من کم کم داشت دگرگون میشد خیلی گرمم میشد بستنی زیاد می خوردم بابات هم به هوای من همه اش بستنی می خورد  زیاد نمی تونستم غذا بخورم از گوشت هم به شدت چندشم میشد از خونه ، آشپزخونه و ... حالم به هم می خورد بابات طفلکی هم  به خاطر اینکه نمی تونستم آشپزی کنم تو مضیقه بود ولی مامانم خیلی کمک حالم شد بیشتر مواقع غذامونو تهیه می کرد و  گاها می رفتیم بیرون غذا می خوردیم یه بار هم خاله ات (مامان النا) برام ویارونه پخت و فرستاد.. یه بار هم مادر سیمین که از صمیمی ترین دوستامه برام آلبالو فرستاد واقعاً خانم مهربونیه، خدائیش همه هوامو داشتند حتی همکارانم، از همه شون ممنونم....

    دوباره وقت دکتر شد و رفتیم این بار هم فرستاد سونو گرافی و غربالگری و ... سیزدهم  خرداد بود  که دکتر شاکر در جواب سونو نوشت: جنین احتمالاً پسر است بغل تو عزیزم که به شکل یه تکه ابر معلوم بودی پسر بودی و ضربان  قلبت هم به 150 رسیده بود...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)